آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی ایزدبانو | شهریور ۱۳۹۰

95

پنجه بر دیوار وحشت می سایم

ـ فـــــــــــــــــــــــــریـــــــــــــــــــــــــــــاد ـ

کجاست او ؟

می گویند : چشمهایش کور کرده اند ٬ گوشش کر و زبانش لال

می گویند : دست و پایش بریده اند

می گویند : تن رنجورش در زنجیر و سرش در حصر خانگیست

کجاست او ؟

قلبش هنوز می تپد ٬ من می شنوم ...

+ با تشکر از عمو مهر نازنین بابت تصویر  

 

sympathy..... rare bird

And when you climb
into your bed tonight
And when you lock...
of the door
Just think of those
out in the cold and dark
'cause there's not enough love to go round


And sympathy
is what we need my friend
And sympathy
is what we need
And sympathy
is what we need my friend
'cause there's not enough love to go round

Now half the world
hits the other half
And half the world
has all the food
And half the world
...
'cause there's not enough love to go round

از اینجا دانلود کنید


94

همه خوابند ٬ قلندر هم

مه گرفته شهر ماتم زده را

دست لرزانم را در تاریکی

میکشم بر دیوار ... کوچه کو ؟ خانه کدام است ؟

فانوسی می خواهم ...

 

93

دلم که میگیرد ـ بسان سنگریزه فشرده ـ سرم با تمام دردهایش منقبض میان انگشتان لرزانم و خراش بغض گلویم ... خسته می شوم از راه

می خواهم که میان بر بزنم

اما

پدرم گفت : " راه را باید رفت "

92

وجدانم

در خواب ـ لب حوض فیروزه ای نشسته با ماهی های نارنجی بازی می کرد ـ

 بیدارش کردم ٬ به تلنگری .... چنان زل زده بود به من گویی ملک الموت دیده ٬ وحشت زده به عذاب افتاد

و من که تا ابد شریکم در عذابش ................................

 

91

پکی عمیق :

رها از طناب زمان

باز می گردم به سی و چهار سال پیش

شناورم  در رحم مادر  ـ به بی کرانیِ آسمان نمیدهم آن مامن بسته ی زهدان را ـ

پکی دیگر :

کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاش بازگردم به باغ عدن

ـ میوه ی خرد ارزانیِ خودش ٬ دردهای سوء هاضمه هم ـ

janis joplin ... a woman left lonely

از اینجا دانلود کنید                                                              

  A woman left lonely will soon grow tired of waiting,
She'll do crazy things, yeah, on lonely occasions.
A simple conversation for the new men now and again
Makes a touchy situation when a good thing's coming to an end.
And when she gets lonely, she's thinking 'bout her man,
She knows he's taking her for granted, yeah yeah,
Honey, she doesn't understand, no no no no!

Well, the fevers of the night, they burn an unloved woman
Yeah, those red-hot flames try to push old love aside.
A woman left lonely, she's the victim of her man, yes she is.
When he can't keep up his homework, good Lord,
She's got to do the best that she can, yeah!
A woman left lonely, Lord, that lonely girl,
Lord, Lord, Lord!

90

پوست می اندازم زیر انوار بخشندگیت  ... کمی درد دارد اما

 

روبرویم منِ تازه ی سبک ٬

و وزش نسیم امن حضورت لابلای سلولهایم ...

دعای محبوب من ... آیت الکرسی

اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ*
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ*



خداى یکتا که جز او کسی شایسته ستایش نیست / او همیشه زندهء پا برجای است /(پس) هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد /آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست /مگر می شود کسی شفاعت کند(مردم را) بدون اجازهء او / به پیدا و پنهان ایشان آگاه است / وایشان ذرّه ای از دانش او را احاطه ندارند / مگر به آنچه او بخواهد / دامنه تخت (سلطنت) او آسمانها و زمین است/ نگهداری اینها برایش کاری نیست / و او بلند مرتبه ترین و بزرگ مطلق است .
در دین اجباری نیست،فرق میان پیشرفت و سقوط بیان شده است/ پس آن کس که طغیانگر بودامّا به خدا ایمان آورد به بهترین دستاویز نجات (از پرتگاه) رسیده است که پاره شدنی نیست /و خدا شنوا و دانا است./ خدا پشتیبان افراد باایمان است آنها را از تاریکیها بیرون می ‌آورد و به طرف نور میبرد/ به همان صورت به کسانی که طغیان کردند کمک میکند چنان که که آنها را از نور بیرون آورده به درون تاریکیها میبرد/.آنهایند اهل آتش جهنّم و همیشه در آن خواهند بود .

89

آسمان خواب آلود

آن روز ـ انگار ـ چند قطره حرفی زدُ

 ساکت شد ،

و منِ خمار به هوای نشئگی ، بوی باران می بلعیدم ...

در آستانه ی پاییز

 بیزارم  از این سکوت بی رحم 

 

بال در بال ..... محمدرضا لطفی

پيش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بيان تو ندارد سخنم

ره مگردان و نگه دار همين پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم

صبر کن اي دل غمديده که چون پير حزين
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پيرهنم

چه غريبانه تو با ياد وطن مي نالی
من چه گويم که غريب است دلم در وطنم

همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از اين باد بلاخيز که زد در چمنم

شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان در فکنم

ني جدا زان لب و دندان جه نوايی دارد؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم

بي تو آری غزل «سايه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن اي دوست که آهی بزنم

هوشنگ ابتهاج (سايه)

 

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من ...  آسمان تو چه رنگ است امروز؟ .... آفتابي ست هوا؟ ... يا گرفته است هنوز ؟ ...من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است...  آفتابي به سرم نيست ...از بهاران خبرم نيست

آنچه مي بينم ديوار است

              آه اين سخت سياه

                   آنچنان نزديك است

                         كه چو بر مي كشم از سينه نفس

                                         نفسم را بر مي گرداند

ره چنان بسته كه پرواز نگه ...  در همين يك قدمي مي ماند ...كورسويي ز چراغي رنجور ... قصه پرداز شب ظلمانيست ...  نفسم مي گيرد

                                كه هوا هم اينجا زنداني ست

هر چه با من اينجاست... رنگ رخ باخته است ...آفتابي هرگز ... گوشه چشمي هم  ...بر فراموشي اين دخمه نينداخته است ... اندر اين گوشه خاموش فراموش شده ... كز دم سردش هر شمعي خاموش شده ... ياد رنگيني در خاطرمن ... گريه مي انگيزد

                         ارغوانم آنجاست

                                 ارغوانم تنهاست

                                      ارغوانم دارد مي گريد

            چون دل من كه چنين خون ‌آلود ... هر دم از ديده فرو مي ريزد ...  ارغوان... اين چه رازيست كه هر بار بهار ...  با عزاي دل ما مي آيد؟

       كه زمين هر سال از خون پرستوها رنگين است

            وين چنين بر جگر سوختگان... داغ بر داغ مي افزايد؟... ارغوان پنجه خونين زمين... دامن صبح بگير ... وز سواران خرامنده خورشيد بپرس 

      كي بر اين درد غم مي گذرند ؟

  ارغوان خوشه خون ... بامدادان كه كبوترها ... بر لب پنجره ي باز سحر غلغله مي آغازند ... جان گل رنگ مرا ...  بر سر دست بگير ... به تماشاگه پرواز ببر ... آه بشتاب كه هم پروازا .... نگران غم هم پروازند

             ارغوان بيرق گلگون بهار 

               تو برافراشته باش

                  شعر خونبار مني

                   ياد رنگين رفيقانم را

                      بر زبان داشته باش

تو بخوان نغمه ناخوانده ي من 

            ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

 

از اینجا دانلود کنید

88

نجابت شرم نگاه دخترک زیبای روستایی ٬ 

 چیزها می داندُ 

 گونه اش از تلاطم حیایش سرخ

 ـ پدری که کمتر می فهمد ـ

و او که روحش در آرزوی پرواز جان می کند ٬

می لرزدُ نمی میرد

می لرزدُ نمی میرد .....

87

آهای خیالی ترینِ من !

آسمان شفاف کن ... دلم تماشای بی کران می خواهد ...

 

86

خوف نکن آرزو !

به تجاوز حرمت "ترانه"ات

و سکوت "ندا"یت ـ به گلوله ای ـ در گلو٬

این که زنده ٬

نه نوشدارویست پس از مرگ "سهراب"

و نه مرطوب ابری از پس خشکیدن "ژاله" ٬

داغت نبینم آرزو ٬ چشم بگشا و ببین !

این که زنده ٬

امید است ...

 

با تو بودن ...... بلک کتس

حرفای تو برای من اميد زندگی به فرداست
وقتی ميگی دوست دارم بهترين لحظه ی دنياست
تو بهترين خلقت خدا من پيش تو حقيرم
تويی تو مکتب عشق من از تو جون می گيرم
با يک اشاره ی تو صد بار برات می ميرم

ای ... عشق من
چه خوبه ... با تو بودن
با تو نفس کشيدن
تنها دليل زنده بودن
با تو نفس کشيدن
تنها دليل زنده بودن
با تو بودن !

تو آسمون به رنگ عشق رنگين کمون کشيدی
از اون بهار رنگارنگ به قلب من رسيدی
خوش اومدی ای عشق چون نسيم گلها
ای تکيه گاه من ای طلوع فردا
خوش اومدی ای عشق چون نسيم گلها
ای تکيه گاه من ای طلوع فردا

ای ... عشق من
چه خوبه ... با تو بودن
با تو نفس کشيدن
تنها دليل زنده بودن
با تو نفس کشيدن
تنها دليل زنده بودن
با تو بودن !

نوازش دستای تو لالايی خوب شبونه
صدای تو به گوش من بهترين شعر عاشقونه
تو بهترين خلقت خدا من پيش تو حقيرم
تويی تو مکتب عشق من از تو جون می گيرم
با يک اشاره ی تو صد بار برات می ميرم

 

از اینجا دانلود کنید

 

85

میان هیاهوی بی صدای "من"

ذهن تصویر میسازد :

شبگرد ژنده پوش پیر با سه تار کهنه اش و نوای سوزناک "عشق" ٬ گذرش نسیم وار از برابر پنجره ام و سپس سکوت غمگین جاده و گره ی کور بغض من و چه میدانم کمی "غم" و .. و کات ...

و دوباره حرکت تکرارها و باز هیاهوی بی صدای "من" ...

+کو تا پایان ؟!!

84

نه رفتن ، نه ماندن ...

معلقم چونان باغهای بابل ـ اما نه به آن استواری ـ تنها تنم مانندش شده ٬ تقدیمی به معشوق!

و جانم ... و جانم این حجم سیال پلید هوای خلاء دارد ، هوای هیچ ٬ هوای نبود ...

83

نه ! تن مرا جان دوباره ای نیست ـ رقصی تازه به سازی نو ـ

هر چه پا کوبیدیم  ، مُرد ... هر چه دست افشاندیم ، رفت !

نرم ناز بدنم را ، خمار چشمان شوخم را ، هیاهوی پرغمزه ی انگشتانم را قاب کن بزن سر در فراموشخانه ات ، خواستی فاتحه ای هم نثار ...

 

 

برادر غرق خونه .... شجریان

شب است و چهره ی میهن سیاهه

نشستن در سیاهی ها گناهه

تفنگم را بده تا ره بجویم

که هر که عاشقه پایش به راهه

برادر بی قراره.برادر شعله واره.برادر دشت سینه اش لاله زاره

شب و دریای خوف انگیز و طوفان

من و اندیشه های پاک پویان

برایم خلعت و خنجر بیاور

که خون میبارد از دلهای سوزان

برادر نوجونه.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه

تو که با عاشقان درد آشنایی تو که هم رزم و هم زنجییرمایی

ببین خون عزیزان را به دیوار بزن شیپور صبح روشنایی

از اینجا دانلود کنید

82

ـــ دلم خواب میخواهد!

ـــ از چه نوعی ؟! تو فقط لب تر کن ... عمیق ؟ کوتاه ؟

ـــ نه ! " بی اندازه "

ـــ هذیان دار ؟ کابوس دار ؟ رویا دار ؟

ـــ نه ! " بی دار "

ـــ خب ؟!

ـــ دلم خواب میخواهد آن هم از نوع " ابدی " ... در چنته داری ؟