162
زن ایستاده بر فراز کوه .. پیراهنش به موسیقی باد میرقصد .. عطر تنش را باد با خود میکشاند تا پای کوه .. در پای کوه گوزن نر از آبشخور رود مینوشد .. بوی زن میپیچد به مشامش .. میدود به سمت جنگل .. همچون باد .. در جنگل هیاهوی باد پیچیده .. درختها در هم گره میخورند .. رازی در گوش هم پچ پچ میکنند .. بر فراز جنگل باد میچرخد .. پیچ میخورد و نعره میکشد .. و دوباره میوزد به سمت کوه .. گویی آبستن است .. درد میکشد .. ناله میکند .. فریاد میزند و میرود .. تا بلندای کوه .. زن هنوز ایستاده .. چشمانش را بسته و دستانش را گشوده .. گو به هم آغوشی باد .. باد بوی تن زن را نفس میکشد .. بر تنش میلغزد .. اندامهایش را لمس میکند .. زن به شوق می آید .. به انحنای تنش کمی غمزه میدهد .. لبهایش را نیمه میگشاید .. سرش را به کرشمه خم میکند .. دستانش را به ناز بر گردن ستبر باد حلقه میکند .. باد از فرط خواستن به خود میپیچد .. میخواهد تمامش را یکجا بر تن زن بریزد .. شهوتش به طوفان میماند .. میغرد و تن به تن زن میساید .. زن میخندد .. از شعف قهقه میزند .. باد سنگین و سنگین تر میشود .. زن به رضایتی پر شور تسلیم باد میشود .. تنش را رها میکند در آغوش وحشی باد .. سرخوش از همراهی باد ......................... در پای کوه تن بی جان زن افتاده در آبشخور .. ماده گوزنها به خونابه مینگرند .. باد نمیوزد و یا حتی نسیمی ............................
cilla black............... you're my world
+میگم کل دنیا نگران جنگن غیر از خودمون 
+ نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 1:6 توسط آناهیتا
|